بلاخره پرتو درمانی ام هم شروع شد.
کل زمانی که بهت اشعه تابیده میشه شاید پنج تا ده دقیقه باشه، زمانی که میری قسمت داخل، تا آماده میشی و میای بیرون حدود نیمساعت تا ۴۵ دقیقه ولی بماند زمان انتظار و توی نوبت بودن. روزی شد که کارم نیمساعته تموم شد و روزی هم شد که دو ساعت، دو ساعت و نیم اونجا معطل بودم. چهار تا دستگاه پرتو داشت. من دستگاه شماره ۵ بودم که اکثرا خانمها بودند با میانگین سنی بگم حدود پنجاه سال. بچهی پنج شش ساله دیدم تا پیرزن شاید هفتاد هشتاد ساله روی ویلچر یا روی تخت. توی این شرایط کرونا چقدر سخت بود و چقدر باید رعایت میکردیم. چند روزی شد که حتی بیماران کرونایی رو، اتاق تقریبا نزدیک محل انتظار ما، آوردند برای سیتی اسکن. کارکنان اونجا هم خودشون معترض بودند که چرا بیماران کرونایی باید بیان توی مرکزی که، همه، بیماران خاص هستند ولی گویا هر مرکز درمانی و بیمارستانی، باید در این دورهی نوبت قرار بگیره. هر روز استحمام میکردم و هر دو سه روز لباسها رو تعویض و شستشو میکردم. یکدست لباس مخصوص بیمارستانی، یک ملافه و دمپایی هم داشتم که با دو تا ساک هر روز همراهم میبردم .
نوبت من هر روز ساعت ۱۰ بود که تا برمیگشتیم خونه و دوش میگرفتم میشد حدود ساعت ۱۲ گاهی دیرتر و گاهی زودتر. صبحها صبحانهی بچهها رو آماده میکردم، مقدمات ناهار رو هم میذاشتم و راهی میشدیم. باید کارای ناهار رو انجام میدادم قبلش، چون وقتی برمیگشتم تا چند ساعت خیلی بی حس و حال بودم، بعدش باز بهتر میشدم. اون نیمساعت اول که میومدم و سوار ماشین میشدم که خیلی بیحال بودم.
باید تا سی روز بیام، به قول خودشون دو روز در هفته استراحت دارم. استراحت من افتاد واسه یکشنبه، دوشنبه. یعنی حدود یکماه و نیم طول میکشه. اینجا قسمت پرتودرمانی اش تمام روزهای هفته و حتی روزهای تعطیل باز هست تا بیماران بر طبق برنامه، بتونن هر روز بیان. الهی به امید تو