loading...

روزهایم با سرطان

بازدید : 372
شنبه 30 آبان 1399 زمان : 19:37

توی شرایط کرونایی با پیج دکتر کِی آشنا شدم و بعد از لایوی که واسه سرطان سینه گذاشته بود ( بخاطر ابتلای مادر خودش به سرطان سینه ) با پیج دکتر تینا پارسا .. هم آشنا شدم که اونم مامانش مبتلا به سرطان سینه اس . امروز استوری اش راجع به کوتاه کردن و کچل کردن موهاش بود همزمان با کوتاه کردن موهای مامانش در دومین جلسه‌ی شیمی‌درمانی اش. چقدر این همراهی‌ها و پشتیبانی‌ها قشنگه ... به امید سلامتیه همه‌ی بیماران خاص

زندگی بعد از طلاق برای زن چگونه می‌شود؟
بازدید : 658
شنبه 30 آبان 1399 زمان : 19:37

بازدید : 423
شنبه 30 آبان 1399 زمان : 19:37

دختر خواهرش بلاخره دوباره ازدواج کرد. عکس‌هاش رو توی اینستا گذاشته بود.

حدود ۷،۸ سال پیش، بعد از یکماه از عروسی اش، جدا شد. دیگه ازدواج نکرد، سرکار میرفت، تونست پس انداز کنه، واسه خودش خونه بخره. کلی مجردی، تفریح و سفر و عشق و حال کرد به ترکیه و مالزی ... و ازدواج نکرد تا بلاخره یه شوهر خوب و پولدار رو قبول کرد. نمی‌دونم کار درست رو اون کرد یا من که پای مشکلات زندگی ام وایستادم و از یکسری چیزا گذشتم.

کمی‌به زندگی خودم فکر کردم، شاید می‌تونست بهتر از این باشه ولی هنوزم خیلی چیزاها واسه امید به زندگی و شکرگذاری دارم و هست . بهانه‌های زندگیم، به امید اونا دارم زندگی می‌کنم. تا کی، دست خداست.

فقط میدونم اونا هنوز خیلی به حمایتم نیاز دارن.‌ خدایا سایه‌ی همه‌ی پدر و مادرها رو بالای سر بچه‌هاشون نگهدار.

پ.ن: راستی دیروز، یکسال از اولین پستی که توی وبلاگم گذاشتم، گذشت. الهی به امید تو :)

جلسه بیستم دارو درمانی
بازدید : 434
جمعه 29 آبان 1399 زمان : 13:36

جلسه شانزدهم شیمی‌درمانی درست شد بعد از روز آخر پرتو درمانی و روز بعد از عید غدیر خم. به فال نیک گرفتم.‌‌ان‌شاء الله که خیره. ولی چقدر سخت بود رفت و آمد‌هایی که هر روزه تنهایی داشتم. هر روز توی نوبت و انتظار، هر روز بیحالی و خستگی و دوش گرفتن با همون بیحالی و بی رمقی، هر روز استرس از شرایطی که الان بخاطر کرونا هست.

واسه شیمی‌درمانی هم، اول خیلی خوشحال بودم چون با یکسری توضیحات اشتباه یا نمی‌دونم شاید هم برداشت و محاسبات غلط خودم، فک کردم شیمی‌درمانی هم تمام میشه. ولی دکتر گفت نه، آریوتراست باید از تاریخ شروع که ۲۵ آذر ۹۸ بوده، تا یکسال کامل انجام بشه :( بنابراین رفت تا حدود ۶ جلسه‌ی دیگه که هنوز باقی مونده.‌‌‌ای خدا واقعا خسته کننده شده. خودت توان و تحملش رو بهم بده. خودم به کنار، بچه‌ها هم از این رفت و آمدها خسته شدن و میگن، مامان پس کی این دکتر رفتن‌های تو تموم میشه! همسر هم که دیگه مرخصی‌‌‌ای براش نمونده، حتی ماشینمون هم دیگه خسته شده و به استهلاک افتاده و مدام خرج داره.

نگاهی گذرا به کتاب"طریقِ بِسمل شدن"
بازدید : 426
جمعه 29 آبان 1399 زمان : 13:36

چقدر برخورد خوب و اخلاق خوب میتونه توی روحیه‌ی یک بیمار و انرژی مثبت دادن به اون تاثیر بذاره. قسمت پرتو چندتا متصدی و کارشناس داره که اول میان تنظیمات رو انجام میدن و بعد میرن بیرون پشت مانیتورها میشینن و کنترل می‌کنن. هر روزی چندتاشون به پست من می‌خوردن. بیشتر از همه دو نفر بودن. یکیشون یه خانم به نسبت بداخلاق و دیگری یه آقای خوش برخورد و خوش اخلاق و مشخص بود که بین خود کارکنان اونجا هم بخاطر اخلاق خوبش محبوب همه هست و اگه یه روز باشه، تحرک و انرژی اون روز بهتره، اصلا روزایی که بود از میکروفن توی اتاق اشعه، برای خودشون و بیمارها آهنگ پخش می‌کرد حالا مجاز و غیرمجاز فرقی نمی‌کرد :) و چقدر تاثیر داشت توی بهتر شدن روحیه. همیشه هم باهمه گپ و گفت داشت. بهش می‌گفتم چکار خوبی می‌کنین، آهنگ‌ها رو که میذارین، زیر دستگاه آدم از فکر و خیال و استرس میاد بیرون. بهم به خنده می‌گفت خانوم فلانی الان که دیگه درمان سرطان خیلی راحت شده، مثل سرماخوردگی میمونه. هرچند حرفش واسه دلخوشی بود ولی به دروغ هم شده آدم دلش خوش میشد.

جلسه شانزدهم شیمی درمانی
بازدید : 429
جمعه 29 آبان 1399 زمان : 13:36

این جلسه شده، همراه با پرتو درمانی، خوبه حداقل بعد از دو روز استراحتم افتاده. دکتر از همون اول گفته بود که از حدود جلسه‌های ۱۷ام، ۱۸ام پوست قسمتی که اشعه تابیده میشه میسوزه، قرمز میشه و احیانا پوسته پوسته و گفت نمی‌خواد براش کاری انجام بدی، فقط پمادی که برات مینویسم روزی سه بار.

حس خوب، آدمای خوب
بازدید : 404
پنجشنبه 28 آبان 1399 زمان : 8:37

بلاخره پرتو درمانی ام هم شروع شد.

کل زمانی که بهت اشعه تابیده میشه شاید پنج تا ده دقیقه باشه، زمانی که میری قسمت داخل، تا آماده میشی و میای بیرون حدود نیمساعت تا ۴۵ دقیقه ولی بماند زمان انتظار و توی نوبت بودن. روزی شد که کارم نیمساعته تموم شد و روزی هم شد که دو ساعت، دو ساعت و نیم اونجا معطل بودم. چهار تا دستگاه پرتو داشت. من دستگاه شماره ۵ بودم که اکثرا خانم‌ها بودند با میانگین سنی بگم حدود پنجاه سال. بچه‌ی پنج شش ساله دیدم تا پیرزن شاید هفتاد هشتاد ساله روی ویلچر یا روی تخت. توی این شرایط کرونا چقدر سخت بود و چقدر باید رعایت می‌کردیم. چند روزی شد که حتی بیماران کرونایی رو، اتاق تقریبا نزدیک محل انتظار ما، آوردند برای سیتی اسکن. کارکنان اونجا هم خودشون معترض بودند که چرا بیماران کرونایی باید بیان توی مرکزی که، همه، بیماران خاص هستند ولی گویا هر مرکز درمانی و بیمارستانی، باید در این دوره‌ی نوبت قرار بگیره. هر روز استحمام می‌کردم و هر دو سه روز لباس‌ها رو تعویض و شستشو می‌کردم. یکدست لباس مخصوص بیمارستانی، یک ملافه و دمپایی هم داشتم که با دو تا ساک هر روز همراهم می‌بردم .

نوبت من هر روز ساعت ۱۰ بود که تا برمی‌گشتیم خونه و دوش می‌گرفتم میشد حدود ساعت ۱۲ گاهی دیرتر و گاهی زودتر. صبح‌ها صبحانه‌ی بچه‌ها رو آماده می‌کردم، مقدمات ناهار رو هم میذاشتم و راهی میشدیم. باید کارای ناهار رو انجام میدادم قبلش، چون وقتی برمی‌گشتم تا چند ساعت خیلی بی حس و حال بودم، بعدش باز بهتر میشدم. اون نیمساعت اول که میومدم و سوار ماشین میشدم که خیلی بیحال بودم.

باید تا سی روز بیام، به قول خودشون دو روز در هفته استراحت دارم. استراحت من افتاد واسه یکشنبه، دوشنبه. یعنی حدود یکماه و نیم طول می‌کشه. اینجا قسمت پرتودرمانی اش تمام روزهای هفته و حتی روزهای تعطیل باز هست تا بیماران بر طبق برنامه، بتونن هر روز بیان. الهی به امید تو

کسایی که وب سپیو میشناسن اینو میفهمن=|
بازدید : 449
پنجشنبه 28 آبان 1399 زمان : 8:37

امروز از دکتر خواستم که یک نامه‌‌‌ای به مرکز درمانی بنویسه مگر اینکه نوبتم زودتر برسه، داره دوماه میشه و هنوز خبری نیس. با اینکه دو مرتبه خودم‌ تلفنی پرسیدم و همسر هم حضوری پیگیر شده. بعد از اینکه نامه رو تحویل مرکز دادیم، دو روز بعد خدا رو شکر تماس گرفتن که از دهم تیر بیاین تا پرتو درمانی رو شروع کنیم. امید بخدا.

شروع جلسه های پرتو درمانی
بازدید : 420
چهارشنبه 27 آبان 1399 زمان : 2:36

فعلا این یکی دو ماهی که حال جسمی‌ام بهتره، هرچند از نظر روحی رو به راه نیستم، ولی سعی می‌کنم نذارم بدی این روزها، خوبی‌هاش رو از بین ببره و بنابراین تلاشم اینه که کارهایی رو که دوست دارم انجام بدم و اینکه باز پرتو درمانی هم که شروع بشه دیگه نمیدونم اوضاعم چطور باشه.

متاسفانه بیرون که نمیشه رفت. کارهایی که توی خونه میشه بهش پرداخت، مثل کتاب خوندن، سریال و فیلم یا برنامه مورد علاقه ات رو دیدنه. هرچند که اینجا دست تنهام و رسیدگی به کارهای خونه و اوضاع بچه‌ها به تنهایی، زیاد وقت اضافی برام نمیذاره. زمانی رو که دوست دارم، همون یکی دوساعت صبح، قبل از بیدار شدن بچه‌هاس که محیط خونه آرام تره.

کیا مثل من خرید کردن رو دوست دارن. از خانوم‌ها که فکر نکنم کسی باشه که دوست نداشته باشه. کلا یه جور تفریحه، یه جور روحیه گرفتنه، بخصوص وقتی آنلاین خرید می‌کنی و پست واست میاره دم در خونه، انگار واست جایزه آوردن :)) . من قبلا هم زیاد تجربه‌ی خرید آنلاین داشتم، دیگه با شرایط الان که دیگه مجبور به انجام اینکار هستیم. هرچند افزایش قیمت‌ها واقعا داره وحشتناک میشه، هرچند ممکنه همه توانایی خرید آنچنانی نداشته باشن، هرچند نتونی چیزایی زیاد و گرون قیمتی بگیری، آره مثل خود من، ولی بنظر من گاهی حتی شده با خریدهای کوچولو خودتو شاد کن، به خودت انرژی بده و گاهی به بهانه یه کار خوب کوچیک، اینجوری به خودت جایزه بده.

اولت خون آشام *-*
بازدید : 335
چهارشنبه 27 آبان 1399 زمان : 2:36

تعداد صفحات : 1

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی